سلام غریبه
سلام روزگار... در زلال شب شب هایم بارانی است روزهایم می گذرد من باران اشک می خواهم آنقدر باران می خواهم تا بتوانم تمام دلتنگی هایم را در آن زلال کنم وقتی مرا نقاشی می کردی زیبا نقاشی ام کردی ممنون!!! سالم نقاشی ام کردی باز هم ممنون... با غرور نقاشی ام کردی باز هم ممنون... ولی آخه خدا جونم چرا تنها نقاشی ام کردی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ عشق فراموش کردن نیست بلکه بخشیدن است عشق گوش دادن نیست بلکه درک کردن است عشق دیدن نیست بلکه احساس کردن است عشق کنار کشیدن و جا زدن نیست بلکه صبر داشتن و ادامه دادن است. همیشه باید یک کسی باشد که حتی اگر به جای کلمات فقط سه نقطه گذاشتی در یک صفحه سفید ، بدانی که می داند یعنی چه ! . . . همیشه باید کسی باشد ! تا بغض هایت را قبل از لرزیدن چانه ات بفهمد ! باید کسی باشد که وقتی صدایت لرزید ! بفهمد ! که اگر سکوت کردی بفهمد ! باید کسی باشد ! که اگر بهانه گیر شدی ! بفهمد ! باید کسی باشد که اگر سردرد را بهانه آوردی برای رفتن ! نبودن ! بفهمد ! باید کسی باشد که اگر حرف های بی معنی زدی بفهمد ! باید کسی باشد بفهمد که درد داری ! که زندگی درد دارد ! بفهمد که دلگیری ! بفهمد که دلت برای چیزهای کوچک تنگ شده !!! همیشه باید کسی باشه که وقتی دلت گرفت سرتو بزاری رو شونش تا میتونی بباری ولی نیست . . . . من نمیفهمم… به خدا که من نمیفهمم… نمیدانم چرا آدمها تنها برایِ یک تجربه، یک تصور، یک خیال، یک عطش برای سر دادنِ ترانهی تشنگی، وخیالِ خامِ آنچه هیچگاه نیستند، زندگی آدم دیگری را به بازی میگیرند؟! به خدا من نمیفهمم… نمیفهمم چگونه شد که در این عصر آهن و اصطکاک اینچنین تصوارت آهنین و قلبهای سخت و ذهنهای جامدی شکل گرفت… این همه آهن، این همه سختی، این همه جهل، این همه صورتک… و این همه من، تنها، خسته، رویارو آی آدمها! آدمها، آدمها، آدمکها… آی آدمهایی که بیچراغ دوست میدارید آدمهایی که به هوسِ سرک کشیدن به یک دیوارِ کوتاه بینیاز از چهارپایه و نردبان سر خم میکنید و آرامشِ آنسویِ دیوار را میستانید : به خدا آن آدمِ ساده که دیوارِ دلش کوتاه است، وسیلهی برای ابراز و ارضای عقدهها و آرزوهایِ تو نیست! تو را به خدا، اینقدر سرک نکشید در این عصرِ صورتکهای دروغین دنیا بیش از همیشه به سادگیِ سادهها محتاج است تو را به خدا اینقدر آزارشان ندهید بگذارید سادگیِ دوستداشتنهای بی دلیل افسانهای در قصههای کودکیمان نباشد بگذارید که سالها بعد سادگانِ دلداده پاکیِ دوستداشتنهای بیدلیل و عشقهای جاودانه را تنها در انیمیشنِ سیندرلا جستجو نکنند! من هنوز، اینجا برای تو از پشت این دیوار سخن میگویم از پشتِ دیوارِ خودخواهی و جهل از این ورِ پرچینِ کوتاهِ دلم از سرزمینِ دوست داشتنهای بی دلیل و از قلب همان مهدی که هنوز چشمهایش خیس میشود در سوگِ زخم روییده بر آرنجِ یک کودک، بر بالِ کبوتر پسری که هنوز یادش هست شوقِ آن دو چشمِ خیس که با آن مینگریست دخترک مهدکودک را پسری، که رازِ بی چتر در باران راه رفتن میداند و بویِ نیلوفر را از هفت فرسخی، در دلِ مرداب باز میشناسد من هنوز از پشت دیوار آدمکها سخن میگویم از سایه روشن خاطراتِ شیرینِ کودکیهایمان خدای عاشقانِ خسته، دل شکسته! تو میدانی چقدر سخت است ساده بودن و ساده ماندن در دنیای آدمکها، نقشها، نقابها، ادعاها و چه جرم بزرگیست سادگی! که اینگونه تنِ نحیفِ عشق به درد میآید… تو را قسم به اشکهای لرزانِ آن دلِ ساده که ساده شکست تو را قسم به نگاهِ نگرانِ چشمهای منتظر به راه تو را قسم به سادگیِ آن “اسمِ سه حرفی” تو را به “عشق”، به “اشک”، تو را به “خدا” قسم هوایِ سادگانِ عاشقات را داشته باش… سلام روزگار... چه میکنی با نامردی مردمان.. من هم ..اگر بگذارند ... دارم خرده های دلم را... چسب میزنم... راستی این دل ... دل می شود ؟ مرد از زن خیلی تنهاتره! مرد لاک به ناخوناش نمیزنه که هروقت دلش یه جوری شد، دستشو باز کنه و ناخوناشو نگاه کنه و ته دلش از خودش خوشش بیاد! مرد موهاش بلند نیست که توی بی کَـسی کوتاهش کنه و اینجوری لج کنه با همۀ دنیا! مرد نمیتونه وقتی دلش گرفت زنگ بزنه به دوستش و گریه کنه و خالی شه! مرد حتی دردهاشو اشک که نه،یه اخـمِ خشن میکنه و میچسبونه به پیشونیش! یه وقتایی ، یه جاهایی ، به یه کسایی باید گفت : "میـــــــــــــم ... مثلِ مـــــرد
نظرات شما عزیزان:
Power By:
LoxBlog.Com |